پسره به پدرش میگه: بابا چرا هر وقت من عاشقانه و پراحساس آواز میخونم شما زود میری پنجره رو باز می کنی و به مردم کوچه نگاه می کنی و لبخند میزنی؟
پدرش میگه: به این خاطر که با شنیدن صدای تو مردم فکر نکنن که من دارم کتکت میزنم و این صدای جیغ و دادته!اس ام اس عاشقانه
جوک و لطیفه عمومی 21 - دوقلوهای چینی!
فکر می کنی چینی ها به دوقلوهاشون چی میگن؟! میگن: این چون اون ، اون چون این !
جوک و لطیفه عمومی 20 - کمک!
طرف داشته یکی رو بدجور میزده اما مدام داد میزده: کمک! کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو میزنی کمک کمک کردنت چیه دیگه؟ میگه آخه این گفته اگر بلند شم لهت می کنم!!
جوک و لطیفه عمومی 19 - ابتکار
مامانه به پسرش میگه: میدونم که شیطون گولت زد که موهای خواهرتو کشیدی! پسرش میگه آره، ولی لگدی که
زدم تو شکمش ابتکار خودم بود!
جوک و لطیفه عمومی 18 - امان از تنبلی!
تنبله میفته توی جوب، میگه: هرکی منو ورداشت مال خودش!!!
جوک و لطیفه عمومی 17 - آخه معتادو چه به جمله سازی!
به یک معتادی گفتند با اعداد 45 ، 46 ، 47 و 48 جمله بساز. گفت :
چلا پنجه مي کشي؟
چلا شيشه مي شکني؟
چلا هف نمي زني ؟
چلا هشتي ناراحت؟!!
اینو میگن صرفه جویی از نوع ..؟!!!
میگن توی شهر خسیس ها(!) کاندیداهای مجلس برای تبلیغات دیگه زیاد ولخرجی نمی کردن که هی پوسترای بزرگ چاپ کنن بزنن به در و دیوار. خود کاندیداها هر روز از یه درخت آویزون می شدن؟!!!!!!!!!!!
جوک و لطیفه عمومی 16 - شمشیر؟!
به یکی گفتن با شمشیر جمله بساز.
گفت:
فدات شم شیر می خوری؟!!
(می دونم خیلییییییییییی خنک بود!!)
جوک و لطیفه عمومی 15 - یه علی دیگه؟!
پدر: احمد چرا با علی دعوا کردی؟ببین لباسات همه پاره پاره شده باید یه لباس دیگه برات بخرم.
احمد: ولی باباجون، پدر علی باید یه علی دیگه بخره!!!
جوک و لطیفه عمومی 14 - میخ و دیوار!
اولی: چرا این قدر میخ به دیوار کوبیدی؟
دومی: خب معلومه! برای اینکه محکم بشه!؟؟
جوک و لطیفه عمومی 11 - خدمت سربازی!
پسري از سربازي براي پدرش اين طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : "من تراب وضع خراب !"
جوک و لطیفه عمومی 10 - راننده ی نمونه!
روزي افسر پليس راهنمايي، ديد كه يك خودرو چراغ قرمزها رو رد مي كنه و اصلاً عين خيالش هم نيست كه خلاف مي كنه. خودرو رو متوقف كرد و از راننده پرسيد: «چراپشت چراغ قرمز توقف نمي كني؟» راننده در حالي كه كاغذي رو كه در دست داشت نشون مي داد گفت: «جناب سروان تقصير من نيست. روي اين آدرس نوشته شده : چراغ اول را رد مي كني، چراغ دوم را هم رد مي كني و بعداز چراغ سوم مي پيچي دست راست ....!»
جوک و لطیفه عمومی 9 - سر و قفس!
اولي: چرا سرتو تو قفس كردي؟
دومی: ميخوام خواب از سرم نپره؟!
جوک و لطیفه عمومی 8 - شکار!
شكارچي اول: خوب، هندوستان كه بودي شكار ببر هم رفتي؟
شكارچي دوم: البته، روزي براي شكار ببر به جنگل رفتم.
شكارچي اول: شانس هم آوردي؟
شكارچي دوم: بله، با ببري روبرو نشدم!
جوک و لطیفه عمومی 7 - حواس پرت!
اولي: ببخشيد با حرف هايم سرشما را درد آوردم.
دومي: نه اختيار داريد. من حواسم از همان اول جاي ديگر بود!!!
جوک و لطیفه عمومی 6 - آرزوهای کودکی!
اولي: تا به حال به هيچ كدام از آرزوهاي دوران كودكي ات رسيده اي؟
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!
سلام امید وارم از این لطیفه هایی که گذاشتم خوشتون بیاد.
لطفا نظر یادتان نرود